آسیبهای دوران کودکی شامل همه اشکال کودک آزاری مانند بی توجهی به کودک، آزار جسمی و جنسی، اشکال متعدد غفلت، خشونت خانوادگی، مواجهه با والدین خودشیفته و محرومیت عاطفی است. کودکان به دلیل اینکه درک روشن و دقیقی از دنیای اطراف خود ندارند، نسبت به اختلالات روانی حساسیت بیشتری دارند.
به دلیل این زخمها، الگوهایی در درون ما ساخته میشوند و با ما رشد میکنند و این الگوها دوباره احساسات دردناک آسیبهای دوران کودکی را در بزرگسالی به نمایش میگذارند. ما اغلب تصادفات یا تله های زندگی خود را تکرار می کنیم. نکته جالب این است که ما سعی می کنیم این الگوهای اولیه را در خود نگه داریم زیرا داشتن این الگوها باعث می شود احساس امنیت کنیم. این الگوهای تکرار شونده تله یا برنامه زندگی نامیده می شوند. در واقع تله های زندگی الگوهای رفتاری هستند، احساساتی که در ذهن ما ساخته می شوند و به خاطر تجربیات و رنج های دوران کودکی و جوانی در ما رشد می کنند. اگر از کودکی خود زخم روحی به ارث برده اید برای فراموشی و نحوه مقابله با پیامدهای آن میتوانید با مشاوره روانشناسی تلفنی یا حضوری در کلینیک سلام، این موضوع را با روانشناس مطرح کنید و راهکار درمانی ذریافت کنید.
آسیب های دوران کودکی از جمله مشکلاتی است که باعث سردرگمی و مشکلات در بزرگسالی می شود. دوران کودکی بخش بسیار مهمی است. در این مرحله کودک ضعیف و آسیب پذیر است، توانایی دفاع از خود را ندارد و نیاز به کمک والدین دارد. اگر به دلیل بی تفاوتی و بی توجهی والدین از این حمایت کاسته شود، کودک آسیب دیده تا آخر عمر با مشکلات عدیده ای مواجه خواهد شد که پیامدهای بسیار منفی در پی خواهد داشت.
کودکی بد ما را از ایجاد یک خود سالم باز می دارد. وقتی اتفاقات بدی برای ما می افتد، از منابع درونی خود برای مقابله با آنها استفاده می کنیم. اما اگر روان ما در دوران کودکی آسیب ببیند، ممکن است هر اتفاق بد یا کوچکی در بزرگسالی برای ما مانند کوهی از مشکلات تلقی شود و یا دچار مشکلاتی از قبیل افسردگی، استرس و اضطراب شویم.
ارث بردن از آسیب های دوران کودکی در بزرگسالی
آسیبهای دوران کودکی میتواند توانایی ما را برای مقابله با مشکلات، به شیوه ای متفاوت تضعیف می کند. همچنین میتواند باعث شود یک شخصیت ضعیف النفس یا شکننده ای از کودکی خود به ارث برده شود. گاهی اوقات افراد بعد از یک اتفاق بسیار بد به اختلال استرس پس از سانحه دچار میشوند و بعد از آن اتفاق، همانند بار اولی که آن را تجربه کردند احساس استرس و اضطراب دائمی میکنند. این مورد در کودکان بسیار دیده میشود که به علت آسیب های دوران کودکی، به این مشکل دچار میشوند و در اصطلاح به اشخاص استرسی تبدیل میشوند.
اغلب ما نمی توانیم با نگاه کردن به مردم بفهمیم چه دردی در درون دارند. این تا حدی به این دلیل است که افراد می توانند درد خود را پنهان کنند. خود شکسته با دست یا پای شکسته متفاوت است و ممکن است برای دیگران قابل مشاهده نباشد. به همین دلیل مهم است اشخاصی در دوران کودکی آسیب دیده اند و آن آسیب ها در روح و روان آنها تاثیر گذاشته است، با یک مشاور روانشناس برای مقابله با آن صحبت کنند.
افرادی که دارای یک کودکی آسیب دیده هستند ممکن است احساس کنند که چیزی آنطور که باید باشد، بدون اینکه دلیل آن را بدانند، نیست. شاید آنها متوجه شوند که نمی توانند به پارک بروند و مانند دیگران از آفتاب لذت ببرند، زیرا دائماً و به طرز غیرقابل توضیحی توسط افکار منفی مورد حمله قرار می گیرند. یا شاید متوجه شوند که به دلایلی که برایشان مبهم است نمی توانند به چیزی برسند.
در واقع این مشکلات می توانند منشأ خود را در دوران کودکی داشته باشند. لذت بردن از زندگی برای فردی که دچار آسیب های دوران کودکی شده است می تواند سخت باشد. همچنین ناتوانی در به پایان رساندن کارها ممکن است نتیجه یک عادت ریشهدار ترس از انتقاد والدین باشد، حتی اگر آنها دیگر زنده نباشند!
در مواقع دیگر، مردم به طور کامل از عواقب آسیب های دوران کودکی آگاه هستند. در این مورد نویسنده ای به نام فرانتس کافکا در کتاب در نامهای به پدرم، پدری مستبد و کاملاً عاری از شفقت را توصیف میکند که هم عزت نفس پسرش را تضعیف میکند و هم شک و تردید عمیقی را در کودک ایجاد میکند. گفته می شود که در یک نقطه آسیب های روانی باعث ایجاد علائم بدنی در فرانتس جوان می شود:
من به هر طریقی نگران خودم بودم. به عنوان مثال من نگران سلامتی خود بودم و نگرانی من تبدیل به ترس شد و همه چیز به یک بیماری واقعی ختم شد. اما این همه چیز بود؟ بیماری واقعی در بدن وجود نداشت. من از نظر جسمانی مریض شدم چون ذهن آشفته ای داشتم. اما کافکا به توانایی خودش برای موفقیت در هر کاری هم شک دارد: وقتی کاری را شروع کردم که او دوست نداشت و او تهدید به شکست میکرد، تحسین من از نظر او آنقدر زیاد بود که شکست اجتناب ناپذیر بود… اعتماد به نفس انجام هر کاری را از دست دادم. و هر چه بزرگتر شدم، موارد محکمتری بود که نشان داد چقدر بیارزش هستم.
مواردی نیز وجود دارد که منبع درد شخص، افراد خاصی نیست. برای مثال توماس هاردی، رماننویس، معاصران خود را با به تصویر کشیدن یک کودک بینام و دوستداشتنی ناشناس با نام مستعار پدر کوچولو، که برای رهایی والدینش از فرزندانشان دست به خودکشی میزند و دو خواهر و برادر ناتنیاش را میکشد، رسوا کرد. با این حال هاردی والدین را محکوم نمی کند. او آنها را قربانی جامعه معرفی میکند.
بیرون آمدن از آسیب های دوران کودکی و بهبودی از آسیب
در اینجا باید توجه داشت که انواع خاصی از آسیب های دوران کودکی می تواند جنبه مثبتی داشته باشد. برای مثال کاملاً واضع است که کافکا به نویسندهای بزرگ تبدیل شد. زیرا درد اولیه او را به فردی فوقالعاده متفکر تبدیل کرد. یا به همین ترتیب شخصیت کودکانه هاردی، زمان پدر کوچولو، فراتر از سال های عمرش بالغ است.
اما ناتوانی در عملکرد یا موفقیت در جهان معمولاً مشکل اصلی افرادی نیست که دوران کودکی آنها را آزار داده است. کمی سخت است. ما هرگز فرصت دومی نداریم که سال های کودکی خود را زندگی کنیم و سالم از آنها بیرون بیاییم. ما نمی توانیم اقوام جدیدی پیدا کنیم، همانطور که اگر اقوام قدیمی قابل اعتماد نباشند، می توانیم دوستان جدیدی پیدا کنیم. ما می توانیم از مادر و پدرمان فاصله بگیریم، اما با این کار تنها تر می شویم.
هیچکدام از اینها نشان نمیدهد که ما نباید سعی کنیم با والدینی که مسئول فقدان شتاب تأیید زندگی ما هستند، کنار بیاییم. این فقط برای این است که بگوییم آشتی همیشه یک گزینه نیست. علاوه بر این حتی وقتی از آنها دور میشویم، همچنان کودکی را که زمانی در آن بودیم، حمل میکنیم.
اما بهبودی امکان پذیر است، اگرچه راه بهبودی می تواند طولانی باشد. می توان شادی درونی گمشده را پیدا کرد و در آینده از طریق صمیمیت می توان یک مخزن رفاه ایجاد کرد. کودکی بدون عشق باعث نمی شود که ما بزرگسالی بدون عشق داشته باشیم.
آسیب های دوران کودکی خطر ابتلا به افسردگی را افزایش می دهد.
بزرگسالانی که آسیب های دوران کودکی را تجربه کرده اند، به طور قابل توجهی بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی هستند. متأسفانه افسردگی همیشه جدی گرفته نمی شود، اما یک مشکل سلامتی واقعی با علائم هشدار دهنده بسیاری است. برخلاف برخی تصورات غلط، افرادی که از افسردگی رنج می برند نمی توانند به راحتی از آن عبور کنند یا از آن خارج شوند. دستور دادن به یک فرد افسرده برای انجام این کارها بیشتر از اینکه فایده داشته باشد ضرر دارد. این حالت منفی ذهنی بر نحوه نگرش افراد به خود، دیگران و دنیای اطرافشان تأثیر می گذارد. افسردگی قدرت ایجاد مشکلات عاطفی و حتی جسمی را دارد. در اینجا برخی از رایج ترین علائم و نشانه های افسردگی آورده شده است: افکار و اعمال خودکشی، تمرکز ضعیف، از دست دادن اشتها، اضطراب، غم و اندوه مداوم، از دست دادن انگیزه و انرژی، بی خوابی و …. اغلب اوقات، افرادی که علائم فوق را دارند، تمایل دارند خود را منزوی کنند و در عین حال از مراقبت از خود، ضعف و انزوا از دیگران غافل شوند. تلاش برای برقراری ارتباط با یک فرد سوگوار غیرممکن خواهد بود و می تواند باعث ناراحتی و ناراحتی دوستان و بستگانی شود که برای شخص مورد نظر بسیار خوب هستند. برای درمان افسردگی میتوانید با متخصص درمان افسردگی کلینیک دکترسلام در ارتباط باشید.
نقش والدین در ساختن هویت فرزندان
بیشتر ویژگی های شخصیتی ارثی نیستند، اما بسیاری از آنها نتیجه تجربیاتی است که در زندگی هر فرد رخ می دهد. دوران کودکی هر انسانی حساسترین و مهمترین بخش شکلگیری شخصیت، ویژگیهای فردی و رفتار اجتماعی است که همگی تا حدودی تحت تأثیر آموزش و محیط و همچنین رشد ذهنی و جسمی قرار دارند. در این دوران رشد کودک نیز بسیار مهم است.
اگر کودک در این مرحله توسط آسیبهای دوران کودکی صدمه ببیند، در آینده عواقب طولانی مدتی برای او به همراه خواهد داشت، به ویژه اینکه آزار و آسیب های وارده به کودکان کمتر محسوس است و کودک قادر به بیان آسیب های وارده به او نیست، زیرا در حال حاضر و در آینده زندگی او عواقب جبران ناپذیری را به همراه خواهد داشت مثلاً هر کودکی توانایی یادگیری زبان را دارد اما اگر این توانایی در دوره حساس رشد از 1 تا 4 سالگی فعال نشود کودک هرگز نمی تواند انجام دهید. یادگیری صحبت کردن نیست
سخن نهایی
خوب یا بد، همه بزرگسالان دوران کودکی را می گذرانند. اغلب، کیفیت دوران کودکی بر بزرگسالی از نظر روابط، سلامت روانی و جهان بینی تأثیر می گذارد. هر پدر و مادری وظیفه دارد با فرزندان خود به درستی رفتار کند، به آنها فرصت دهد و آنها را برای موفقیت آماده کند. در حالی که والدین خوب، یک محیط باثبات و قرار گرفتن در معرض مثبت می تواند به کودکان کمک کند تا در مراحل بعدی زندگی شاد و موفق باشند، فرزندپروری ضعیف، محیط های مضر و قرار گرفتن در معرض منفی می تواند مشکلات جدی برای جوانان ایجاد کند. آیا تا به حال فکر کرده اید درمان آسیب های دوران کودکی که بر بزرگسالی تأثیر می گذارد چیست؟ با کمک روانشناس میتواند این مشکلات را برطرف کنید